ادامه بحث در مورد زبان و دریافت حقیقت....
موضوع به نوبه خود، عمیق است و شاخه های زیادی دارد نظرات و پیامهای خود را در این مورد نوشتم و اندیشه من اندک است و بسیار باید نظر کنم.
دوست دارم با شما مشارکت کنم تا بهره مند گردم
جدلی بین محققان زبان شناس و روان شناس و دانشمندان اعصاب و دیگران وجود داشته است و مفاد آن، این است که آیا تفکر و زبان، یکی هستند؟ و حتی میتوان این سوال را دوباره مطرح کرد. پژوهشگران این استفهام را مطرح میکنند: آیا انسان می تواند بدون زبان بیندیشد و اگر پاسخ مثبت است میتوان ثابت کرد زبان و تفکر دو چیز متفاوت هستند.
به طور خلاصه میتوانیم بگوئیم اگر کودک قبل از مرحله سخن گفتن با زبان، بتواند فکر کند یعنی ما میتوانیم بدون زبان بیندیشیم و قبل از مرحله کلام، مغز یک فرایند ساده عقلانی را انجام میدهد.(زبان دریافتی متفاوت از زبان ابرازی است. امروزه کاملا مشخص شده است که زبان می تواند فقط به صورت ادراکی رخ دهد بدون آنکه وارد مرحله ابرازی و بیانی شود. منطقه ورنیکه، منطقه ادراک است و مستقل از منطقه بروکا- که مسئول ابراز زبان است- عمل می کند.
میتوان فهمید و درک کرد ولی این ادراک الزاما وارد مرحله بیانی نشود. بسیاری بوده اند که اندیشه ها و تفکرات خود را هرگز بیان نکردند؛ یا به دلیل آنکه اندیشه های آنها درک نمیشده یا به این دلیل که به دلیل اختلالات در مغز یا ابزارهای ابراز بیان، نتوانسته اند اندیشه خود را منتقل کنند یا اساسا آنقدر اندیشه بزرگتر از بیان و زبان است که اصلا لغتی برای ابراز آن یافت نمیشود!)
دلیل دیگر بر اینکه زبان و تفکر دو امر مختلف هستند مساله رویاهاست که احمد حسن در کتاب توهم بی خدایی، آن را طرح کرد و این را دکتر ابتسام مطرح نمود. بله معانی ای وجود دارد که نمیتوان آن را با کلمات بیان کرد پس تفکر ممکن است بزرگتر و عمیق تر از زبانی باشد که از مجموعه واحدها و قواعد تشکیل شدهاست.
(تا زبانی نباشد، ادراکی هم نیست و وقتی بحث زبان ادراکی و زبان ابرازی را مطرح می کنیم منظور این نیست که زبان دریافتی و ادراکی، از خلا وارد ذهن ما شده است بلکه منظور ادراک کلام فرد دیگری است که او هم با زبان ابرازی خود، مطلبی را به ذهن ما وارد کردهاست. خلا و بی چیزی، نمی تواند باعث ادراک شود و آنچه در ذهن ما ادراک را می کارد خودش کلام متکلم دیگری است هرچند زبان او ممکن است عربی و فارسی یا در قید دیگر زبان های مادی ما نباشد و هرچند شاید وسایل ابراز کلام او منطقه بروکا در مغز یا حنجره و دهان و حلق نباشد ولی با بیانی مطلب را رساندهاست و اگر نمی رساند مثلا از رساندن، ناتوان بود یا اساسا ذهن قابلی، برای درک سخنش نمی یافت، مطلبی از او درک نمیشد.)
سؤال این است که تفکر چیست؟ پس وقتی تفکر عبارت است از فرایند عقلی که رمزهای ذخیره شده در حافظه را برای حل مشکل یا جواب سوال یا استدلال یا بیان حکم استفاده میکند پس سوال ما مشخصا آن است که این رموزی- که در تفکر از آن بهره میبریم- از کجا آمدهاست؟
(بسیاری از حقایق، از دهان و حلق بیان نشدهاست. و از فضای خالی یا خلا هم درست نشده است. ابراز آن، با چیزی غیر از ابزارهای مادی است و چون، هیچ چیز خودبخود حاصل نمیشود این موارد هم نیازمند سازنده، سبب یا متکلم و گوینده ای است که آن را بیان و ابراز کند و این متکلم، در حقیقت همان سازنده و آفریننده بیان است)
از نظر بسیاری از پژوهشگران، عرصه رموز، خیلی ساده شامل حافظه ها و معرفت ها و ادراکات حسی ما- در زمانی که در حافظه ذخیره شوند- هستند مثلا عقل های ما سیب را به روشی رمز بندی میکند و آن را به عنوان رمزی نگه می دارد تا در آگاهی و موضعگیریهای جدید از آن استفاده کند.
بسیار خوب اگر چیزی را فرض کنیم که شما فرض کردید یعنی زبان معانی عمیق، فطری و نفسانی است پس لازم است متن زیر را اثبات کنیم: آیا انسان از بیرون عالم مادی ای- که در آن زندگی میکند- معرفت ها و از جمله رمز ها را می شناسد؟ و اگر این اثبات شود تصور میکنم ما میتوانیم بگوئیم لغت معانی، امری مستقل از فرایندهای عقلی موجود در مغز بیولوژیک، است.
اول باید دو امر را از هم افتراق دهیم: اول افراد مادی ای- که به غیب ایمان ندارند- معتقدند رمز هایی که در حافظه جای دارد عبارت است از رمزهای مادی که انسان از زندگی و کارهای روزانه خود دیده یا شنیده است؛ چه معانی ملموس یا مجرد باشد.
دوم: اما کسانی که به غیب ایمان دارند میدانند بسیاری از معرفت ها هست که انسان به دست می آورد ولی علت آن، عالم مادی نیست مثلا وحی وجود دارد و وحی شامل رویاها و مکشوفات است اما اعتقاد ما مثلا به عالم ذر و مشخصات موجود در آن و آزمایش هایی که آنجا هست و دیگر موارد اینگونه است و از اینجا اصطلاح علم لدنی ای شکل گرفت که مؤمنان به آن معتقدند و بیان میکند رسول، علوم و معارفی دارد که آن را از طریق دیگری به غیر از ادراکات عالم مادی به دست آوردهاست.
و برای آنکه امر را نزدیک تر کنم دانشمندان روان شناسی معرفتی، مثالی را در این مورد مطرح میکنند و میگویند کسی که معمولا در قطب شمال زندگی میکند در مقایسه با کسی- که در صحرا زندگی میکند- عبارت هایی بیشتر در مورد یخ و برف دارد و کسی- که در صحرا زندگی میکند- در مقایسه با فردی- که در جایی بدون شتر زندگی میکند- عبارت های بیشتری در مورد شتر دارد و وقتی اینگونه باشد چه مانعی هست و چه فرقی میکند ادراکات مختلف فرد- که از تجارب نفسانی او به دست می آید- از کجا باشد؟ این امر حتی نزد افراد با ریاضت های روحی چه مسلمان و چه غیر مسلمان که به روشی می فهمند پشت دیوار چیست، هم وجود دارد. و این دانشمندان ادعا میکنند چیزی کم ارزشتر از آن هم، اثبات میشود.
به فرض خود برگردیم آیا انسان معارف و از جمله رمزهایی خارج از عالم مادی ای- که در آن زندگی میکند- به دست می آورد؟
چند مطلب هست که در پاسخ به این سوال باید به آن توجه شود اول: مکتب ساختاری، تصور میکند انسان از طریق ساختمان ساختارهای درونی می آموزد و این از طریق تجاربی است که با آن زندگی میکند و وقتی انسان با آگاهی جدیدی مواجه شود ساختار درونی خود را از نو میسازد پس باید بگوئیم این ساختارها در کجا قرار دارد و چگونه انسان میتواند آن را از نو بسازد.
با تاکید بیان میشود ساختار بیولوژیکی، چیزی نیست که این ساختمانها در آن باشد و سخن در مورد آن، دروازه جدید و مهمی را برای رسیدن به مساله روح می گشاید که بسیاری از ماده گراها آن را انکار میکنند و سید احمد الحسن ع دز کتاب توهم بی خدایی مفصل در این مورد سخن گفته است.(برای بررسی بیشتر، به سلسله مباحث حس و ادراک در همین کانال مراجعه شود)
ثانیا ما به غیب و وحی و رویا ایمان داریم و اینها منابع معرفت هستند و به صورت عادی، قابل حس و درک نیستند و گاهی نمیتوان با زبان سطحی و قواعد در مورد آن، سخن گفت و علاوه بر موضوع رویا که احمد الحسن، آن را باز کرده است میتوان به رویاهای مختلف انصار، استشهاد کرد و دید روش های مختلفی برای تعبیر از آن وجود دارد و اگر از جنبه لغوی به برخی از آنها نگاه شود خیلی مفهوم نیست یا لغت ظاهری آن، بسیار زشت و رکیک است ولی از نظر معنی، بسیار واضح است و مؤمنان به خصوص کسانی که تجربههای مشابه داشتهاند میتوانند آن را درک کنند و رویا را به صورت حقیقتی- که همراه با بیننده رویا زندگی کرده است- احساس کنند.
و نیز مساله درجه بندی رویا را از جهت سطح دلالت آن و وضوح معنای آن، به خصوص اضافه میکنم؛ به خصوص ان درجه بندی که میزان صفای باطنی فرد مشاهده گر رویا را نشان میدهد.
به نظرم این دلیل دیگری است که نشان میدهد لغت، معانی فطری و نفسانی است زیرا سطح رویا نشان دهنده میزان ارتقای روح است و دشوار است تصور کنیم وضوح رویا نشان میدهد مثلا بیننده رویاها، از نظر زبانی باهوش است یا نه.
ثانیا اشاراتی در زبان احمد الحسن هست که واضح میکند شاید زبان خاصی موجود باشد که مرتبط با جنسیت کلمات استفاده شده نیست بلکه ارتباط آن با معنی، محکمتر است و شاید با روح، سخن بگوید با اینکه فرض میشود ما وقتی کلمات معینی را از فردی درک کردیم، این کلمات نقشی را در فهم معنی بازی میکند.
(گوسفندان، چوپان نیکوکار را از روی صدایش می شناسند آنها که از خدا هستند صدای خدا و کلمات خدا و حکمت خدا را می شنوند و آن را از بی خردی شیطان، تشخیص میدهند.)
پس به آنکه کلمه، به او میرسد بنگریم چه کافر باشد یا مومن و فرض کنیم کافر، لغت را می شناسد و مومن نمی شناسند. آیا این معرفت به لغت، نقشی در شناسایی صدای خدا و کلمات و حکمت خدا دارد؟
اگر جواب نه باشد این ثابت میکند انسان می تواند معلوماتی را از غیر عالم مادی به دست بیاورد بلکه ممکن است، معارفی را بشناسد که قبلا از طریق لغتی که قواعد آن، نمیشناخته به دست نیاورده است بله معانی در این مثال مرتبط با نفس است و مرتبط با فرآیندهای عقلی مشخص نیست.
از طولانی شدن مطلب و شاید عدم دسته بندی مطالب عذرخواهی میکنم از خدا برای همه توفیق می خواهم.
هیفا بهبهانی
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031