از تکینگی تا مغز- از مغزتا سیاه چاله فضایی، قسمت نهم
ابتدای ساده و پرچگال خلقت، آرام آرام پیچیده تر و فزون تر شد تا پس از میلیاردها سال، به نخستین سلول عصبی برسد و پس از آن، نخستین سلول عصبی توسعه و تکثیر یافت و بخش های تخصصی را در درون مغز ایجاد کرد و این فرایند تا امروز ادامه داشته است.
توسعه قدرت دیدن، دانشمندان را تا مشاهده مستقیم چرخش زمین به دور خورشید و امروز به مشاهده ریزترین اجزای نقشه حیات یعنی ژنهای درون هسته، رسانده است
و امروز هم در سایه توسعه قدرت های ادراکی، تلسکوپ های دانشمند آمریکاییکتی بومن تا نخستین الگو از ابتدای کیهان ما یعنی سیاه چاله پیش رفته است و بعید نیست به زودی از سیاه چاله هم فراتر برود!
از ابتدای ساده هستی تا مغز ما و از مغز ما تا ابتدای هستی، راهی طولانی است که اولی(از ابتدای ساده هستی تا مغز)به میلیادرها سال، زمان نیاز داشت ولی دومی(ازمغز تا ابتدای هستی) یعنی سیر بازگشت از مغز تا سیاهچاله و پس از آن تا تکینگی و قبل از تکینگی، به زمان زیادی نیاز نداشته است. آنگاه که معرفت و شناخت بیاید، طی مسافت های دور و دراز، کوتاه می نماید و رفتن به هزاران کیلومتر دورتر در چشم بر هم زدنی ممکن است.
گمان میکنی ذره ای کوچکی در حالی که جهانی بزرگتر، وجود انسان دارای مغز و روح را در بر گرفته است!!
سیا ه چاله ها برنامه قهوه من- از دکتر زینب الشمری
ما از نسبیت عام استفاده می کنیم تا چیزهای بزرگی مانند کهکشان ها و ستارگان را مورد آزمون قرار دهیم و ما از فیزیک کوانتوم استفاده می کنیم تا چیزهای ریز مانند الکترون ها و کوارک ها را بررسی کنیم. ولی ما وقتی بخواهیم چیزهای بزرگ و ریز را با هم بررسی کنیم، چه باید انجام دهیم؟
برای نمونه، انفجار بزرگ زمانی است که چیزهای بسیار ریز، بزرگ و حجیم شود و به جهان پیرامون ما تبدیل شود و توسعه یابد و اگر برعکس این، رخ دهد و یک ستاره بزرگ تحت تاثیر جاذبه، بر خودش منقبض و جمع شود، این ستاره تا حد یک تکینگی به نام سیاهچاله، بر خودش جمع می شود.(ابتدای کیهان تا جهان پیرامون ما و جهان پیرامون ما تا سیاهچاله)
امروز من درمورد سیاهچاله سخن می گویم:
آیا راهی هست نسبیت عام و مکانیک کوانتوم را هر چند به صورت نسبی، در نقطه تکینگی با هم ترکیب کرد؟ در دهم آپریل 2019 نخستین تصویر ترکیبی، به وسیله تلسکوپ های متفاوت از سیاه چاله گرفته شد ولی اجازه بدهید به سال 1916 بازگردیم. دراین سال فیزیک دانی به نام شوارز چایلد بر اساس نسبیت عام پیشنهاد داد، اجسام یا ستارگانی- که به اندازه کافی، توده ای بزرگ ونیروهای جاذبه دارند- باعث قوس در فضا میشوند و فضای اطراف خود را به طور کامل، کج می کنند. پس آنها مانند حفره هایی در فضا یا در بافت زمان-مکان هستند. این به چه معناست؟
برای فهم اینکه سیاهچاله ها چگونه تشکیل می شوند، ما در درجه اول نیاز داریم چرخه زندگی یک ستاره را بشناسیم. از یک بالون استفاده می کنم. وقتی من در یک بالن بدمم، من فشار درون آن را زیاد می کنم و سبب می شوم، بالن بزرگ شود، در برابر کشش دیواره بالن، می کوشد، بالن را بر خودش جمع کند.
ستارگان درخشان آسمان، در زمانی تشکیل می شوند که مقادیر زیاد گاز به خصوص هیدروژن تحت تاثیر نیروهای جاذبه، شروع به تجمع کند و در زمانی- که منقبض و جمع می شود- اتم های هیدروژن با هم پیوند می خورد تا هلیوم را تشکیل دهد.
پرتویی- که بر اثر این واکنش های هسته ای ایجاد می شود- سبب درخشندگی ستارگان می گردد.این تولید اشعه همچنین باعث توازن کشش های جاذبه ای می گردد و توازنی بین دو نیرو، یعنی کشش(جاذبه)و رانش(تولید اشعه) وجود دارد.
جاذبه باعث در هم رفتگی و کولاپس و رانش، باعث توسعه یافتگی و وسعت می شود.
ولی وقتی سوخت هسته ای ستاره به پایان برسد چه اتفاقی می افتد؟ اگر توده ستاره، از یک ونیم برابر توده خورشید کمتر شود این ستاره نهایتا از انقباض باز می ایستد و در وضعیت نهایی، کوتوله سفید نامیده می شود. تعداد زیادی از این کوتوله های سفید در فضا وجود دارد. از نخستین چیزهایی- که کشف شد- ستاره ای است که به دور سیریوس یعنی درخشانترین ستاه در آسمان شب میچرخد!!
اگر توده ستاره، از یک و نیم برابر توده خورشید بیشتر شود، تولید اشعه از ستاره قادر نخواهد بود از خودش در برابر جاذبه ستاره حمایت کند، پس ستاره با سرعت زیاد بر خودش منقبض می شود و به سوی تکینگی می رود.
یعنی ستاره پر حجم به یک چیز خیلی ریز تبدیل می شود. این، سیاهچاله نام دارد وقتی تو سیاهچاله را ببینی، حقیقتا به درون چاله، نگاه نمی کنی. بلکه تو به افق رویداد نگاه میکنی.
سرعت گریز از افق رویداد، از سرعت نور بالاتر است پس هیچ چیزی نمی تواند از افق رویداد بگریزد. حتی نور- که سریعترین چیز در جهان ما است- نمی تواند بگریزد و به همین دلیل سیاهچاله، تاریک است. با این همه پروفسور استیفن هاوکینگ این فرضیه را مطرح کرد که سیاهچاله هم اشعه تولید می کند. ما چگونه می گوییم سیاهچاله، اشعه ای تولید میکند در حالی که هیچ چیز نمی تواند از افق رویداد بگریزد؟
این به نظر میرسد آنچه را بیان کردم، نقض میکند!
نور از افق رویداد سیاهچاله نمی گریزد پس چگونه می گوییم سیاهچاله از خود اشعه ای می تاباند؟ این نظریه از طرف دانشمند فیزیک نظری استیفن هاوکینگ نسبیت عام و نظریه کوانتوم را تا حدی با هم ترکیب می کند.
استیفن هاوکینگ چه گفت؟
با استفاده از قانون عدم قطعیت در مکانیک کوانتوم ما می توانیم به این نتیجه برسیم که سیاهچاله ها کاملا سیاه نیستند. زیرا پرتوهایی هست که وقتی از سیاهچاله صادر می شود، ناظر خارجی آن را مشاهده می کند و علت آن، تفاوت های کوانتومی در خلا است. خلا امکان ندارد کاملا از تفاوت های کوانتومی تهی باشد، بلکه جفت هایی از اجزای حقیقی در خلا وجود دارد که ظاهر می شود، به هم می پیوندد و بعد از هم جدا میشود مانند یک جزء و ضد آن جزء- که آشکار میشود و به دلیل تصادم و برخورد با هم، یکدیگر را از هم دور می کند.
هیچ فضایی خالی نیست اگر شکلگیری آنها در منطقه افق رویداد سیاهچاله یا در منطقه تکینگی رخ دهد، ، یکی از آنها به نظر می رسد به خاطر هل دادن تحت تاثیر جاذبه- به جای آنکه با هم برخورد کنند و از هم دور شوند- به داخل سیاه چاله می افتد و جزء دیگر می تواند آزاد شود و تا منطقه دوری از سیاهچاله فرار کند.
فرد رصد کننده بیرونی آن را به عنوان پرتویی- که از سیاه چاله صادر میشود- می بیند. این، پرتوزایی سیاه چاله نامیده می شود. برخی آن را پرتوهای هاوکینگ هم می نامند و پس از کشف این پرتوها از طرف او، با این نام خوانده شد. سیاهچاله هنوز از طرف دانشمندان، مورد مطالعه است تا بفهمند سیاهچاله چگونه تشکیل شده است و درون آن چیست. آنها هنوز چیزهای جدیدی کشف میکنند.
اگر این مطلب را دوست داشتی فراموش نکن آن را برای دوستانت به مشارکت بگذاری. هفته دیگر شما را ببینم سلامت باشد.
https://www.youtube.com/watch…
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031