از تکینگی تا مغز- از مغز تا سیاهچاله فضایی- قسمت دوازده
از ابتدا تا امروز، ما به ابزار هوش کنونی بشر رسیده ایم و هدف از ابتدا و شروع، در میانه راه، همین مغز کنونی است ولی در ادامه به کجا خواهد رسید؟
این سوالی است که آیندگان پاسخ خواهند داد ولی آن نمای مبهم از آینده، ابزار هوشی قدرتمندتر از مغز انسان را به ما نشان میدهد که بر خلاف مغز کنونی، نیاز به انرژی بسیار زیاد نداشته باشد با این حال، بازده آن بالاتر است.
ما در میانه این راهیم و امروز هر چند مغز کنونی، گره از بسیاری مشکلات، گشوده است، خودش مشکلی برای انسان و پیشینیان انسان بوده است؛ به گونه ای که نئاندرتال های پر مغز، اثری در زندگی امروز ندارند و همه شان به تاریخ پیوستند.
آنچه از ما در آینده خواهد ماند، شاید هیکل های بزرگ و حتی مغز های بزرگ نباشد، شاید آنچه از ما در آیندگان میماند، ابزار هوشی فراتر از مغز مادی و نگاه های خودپسندانه نقشه بدن های ما باشد؛ آن چیزی که برای نگه داشتنش، لازم نیست شکم ها از روزی دیگران پر شود بلکه شاید لازم باشد برای نگه داشتن آن، شکم گرسنه ای پر شود و یتیمی بی نیاز گردد.
ما در آفرینشی هستیم که پر از تضادها و اختلافات است و این تضادها در بنیادین اجزای کیهان ما یعنی ذرات کوانتومی هم هست. ماده و ضد ماده، .... و این تضادها چنان گسترده است که دانشمندان فیزیک امروز را به آنجا رسانده که مجموع نیروهای عالم ما برابر با صفر است.(قبلا فهمیدیم و رصدها برای ما اثبات کرده که هستی ما مسطح است و مشخص کرده که ثابت کیهانی در آن، فقط اجازه رها شدن آن را از جاذبه اش می دهد، یعنی نیروی مثبت در هستی ما، برابر با نیروی منفی است و به این ترتیب کیهان ما، بعضی فیزیکدان ها را مانند لورانس کراوس، به این نظریه پردازی افکنده است که هستی از لا شیء( بی چیزی )آمده است (لورانس کراوس فیزیک دان و منجم آمریکایی و موسس(پروژه اصول)در دانشگاه آریزونای آمریکاست و درجه دکترای خود را در فیزیک، در آکادمی تکنولوژی ماساچوست گرفته است) و علت این نظریه پردازی، آن است که مجموع نیروی کلی هستی برابر با صفر می باشد( شبکه ویدیویی کتاب توهم بی خدایی(03/10/2013). لورانس کراوس. مجموع نیروهای موجود در هستی برابر با صفر است و این مطلب در آدرس اینترنتی زیر آمده است :
http://www.youtube.com/watch?v=uUH3MlodfYA)
نمونه های فریدمان، در مورد کیهان ما در زمان حاضر مسطح است: (و هستی ما مسطح است و ثابت کیهانی در آن، اجازه رها شدن و گریز آن را از جاذبه اش می دهد، یعنی به ماده اجازه می دهد که تشکیل شود و مانع از ویرانی کیهان بر خودش می شود و همزمان تا بالاترین حد ممکن، در مصرف نیرو، اقتصادی عمل می کند تا آن جا که نیروی کلی کیهان، برابر با صفر می شود و در آن نیروی اضافی ای وجود ندارد که آن را به سوی توسعه یافتگی بیشتر از نیاز، سوق دهد و کمبودی هم در نیروها نیست که سبب ویرانی آن بر خودش شود.
این مسئله ای است که معتقدم فهم آن، آسان باشد و سبب می شود هر کسی را- که آن را بفهمد- مطمئن سازد کیهان با دقتی بسیار عالی، کنترل می شود و به این دلیل، دانشمندان فیزیک- همانگونه که قبلا بیان کردیم- کوشیده اند تفسیری علمی برای این کنترل دقیق ثابت کیهانی بیابند. و در واقع، حداقل تا امروز، ناتوانی ای علمی از تفسیر ثابت کیهانی- که به این صورت دقیق کنترل می شود- وجود دارد.
و آنچه را- که برای حل شایسته این مناقشه مطرح می شود- قبلا به مناقشه کشیدیم.
کتاب توهم بی خدایی نوشته سید احمد الحسن.
https://www.facebook.com/alhml.almdbooh.5?fref=ts)
و عالم ما در میان این تضادها گرفتار است و شاید آن روز- که فرضیه نسبیت، سیاهچاله های فضایی را در کمین ما دید- تصور نمی کرد همین سیاهچاله ها دارای پرتوهایی هستند که در نتیجه کشش یک بخش از کیهان در نتیجه برخورد ماده و ضد ماده به بیرون از سیاهچاله متولد میشود.(پرتوهای سیاهچاله
عنوان، گویا آنچه را قبلا گفتیم- که نور از منطقه رویداد در سیاه چاله نمیگذرد- نقض میکند، پس چگونه میگوییم سیاه چاله پرتوهایی دارد؟
این نظر دانشمند فیزیک نظریاستیفن هاوکینگ است و این نظریه به صورت جزیی و نه کلی، دو نظریه نسبیت عام و نظریه کوانتوم را جمع میکند و مفاد آن، عبارت است از:
سیاه چاله ها کاملا سیاه نیستند و پرتوهایی وجود دارد که رصد کننده بیرون از سیاهچاله میبیند، زیرا از سیاهچاله صادر میشود و دلیل آن، تفاوت های کوانتومی در خلا است- که قبلا بیان کردیم- و چیزی است که مکانیک کوانتوم بر اساس اصل عدم قطعیت و یا اصل تردید، پیشگویی میکند؛ زیرا امکان ندارد بر اساس اصل عدم قطعیت، فضا کاملا تهی و خالی باشد، زیرا معنی خالی بودن، آن است که محیط ها و زمینه ها مانند محیط الکترومغناطیس یا جاذبه، مقدار آن، در صفر نگه داشته شده است و میزان دگرگونی یا جهش، صفر باشد.
و این، متناقض با اصل عدم قطعیت، اس
ت، پس بر اساس مکانیک کوانتوم، همیشه در خلا، زوج هایی از ذرات فرضی هست که آشکار میشوند، با هم برخورد می کنند و برخی از آنها برخی دیگر را از میان میبرد یا ذرات و ذرات متضاد(ضد ذرات)فرضی آشکار میشود و برخی از آنها برخی دیگر را در نتیجه برخورد با هم، از میان میبرد.
پس وقتی این حوادث رخ میدهد، اگر ظهور آن در افق رویداد سیاهچاله یا نقطه تکینگی باشد و به جای آنکه با هم برخورد کنند و برخی از آن برخی دیگر را از میان ببرد- این اتفاق بیفتد- که یکی از آنها در نتیجه تاثیر جاذبه، در سیاهچاله بیفتد- ذره دیگر که در مقابل آن است، ممکن است آزاد شود و به مسافتی دور از سیاهچاله بگریزد و رصد کننده بیرون از سیاهچاله آن را خواهد دید، گویا پرتوهایی است که از سیاهچاله صادر میشود و این پرتوها، پرتوهای سیاهچاله نام دارد و برخی آن را بر اساس نام کاشفش، پرتوهای هاوکینگ نامیده اند و این پرتوها بر اساس چگالی سیاهچاله یا نقطه تکنیگی در کیهان کنونی است.
کتاب توهم بی خدایی- احمد الحسن- ص484)
ماده و ضد ماده، نیروی روشن و نیروی تاریک، سیاهچاله ای بدون هیچ نور و سیاهچاله پرتو زا، سیاهچاله و سفیدچاله و ....
مجموعه اضداد- که می آید و میرود؛ بالا میرود و پایین می آید؛ فراز و فرود دارد؛ میدرخشد و ناپدید میشود؛ تلاءلو میکند و به سردی می گراید....
(بوزن هیگز اجزای زیرک پایین تر از اتم هستند که ما نمی توانیم ببینیم ولی می توانیم تصور کنیم چگونه به اجزا، ماده یا توده می دهد. این بوزون ها به هر چیزی- که وجود دارد- شکل، اندازه و توده می دهد.
ولی مساله اینجاست:
اجزای هیگز- که LHC کشف کرد- توده ای تقریبا برابر با 126 giga-electron volts(GeV) دارد و این، فیزیک دان ها را عصبی تر کرده است. زیرا آنها اعتقاد دارند این عدد، 127 GeV است.
بر اساس نظر فیزیک دان هایی مانند استیفن هاوکینگ، جوزف لیکن و بنیامین آلاباخ این عدم توافق، به خوبی میتواند نشان دهد کیهان و هر چه در آن است از جمله من و تو، رو به فروریزش و ویران شدن است و همه چیز در حال بدون توده شدن و بی جرم شدن است.
آنها در این اعلامیه خود تنها نیستند بلکه قرآن کریم هم با آنها هم صداست: (این روزی است که مردم، مانند حشرات پراکنده و کوه ها مانند پنبه زده می شوند (101-4-5)مردم مانند حشرات و کوه ها مانند پنبه!! این از نظر من، شبیه از دست دادن توده و چگالی است. ولی چیز دیگری هم در فصل 81 قرآن هست. و در این فصل، خدا جزییات پایان جهان را توضیح می دهد.
دو آیه ویژه وجود دارد و از نظر ما و بر اساس آنچه آموختیم، قابل توجه هستند: { فَلا أُقْسِمُ بالخُنَّسِ* الجَوَارِ الكُنَّسِ } التكوير - 16 (پس به راستی من خدا به دسته هایی سوگند می خورم که شما نمی بینید؛ همین که آنها حرکت کنند، ناپدید می شوند.)این ترجمه انگلیسی است ولی عبارت ها در عربی اصلی، دقیقتر و ظریف تر است پس ترجمه چه چیزی را میتواند نشان دهد؟
سه کلمه ای که برای این آیه استفاده شده است خنس و الجوار و الکنس است.
خنس به چیرهایی اشاره می کند که قابل دیدن نيست و الجوار چیزهایي است که حرکت می کنند. و الکنس به چیزي اشاره می کند که ناپدید شده است و به نقطه اصلی خود برگشته است. پس ما اگر سه کلمه را کنار هم در نظر بگیریم ما در مورد خوشه های غیر قابل رویتی سخن می گوییم که حرکت می کند و جاری است و ناپدید می شود.
تقریبا زمانی که آنها پدیدار می شود و تقریبا زمانی که شروع به حرکت و جنبش می کند، آنها متوقف می شوند و ناپدید می گردند. خوشه هایی- که می آیند و می روند و قرآن توضیح می دهد- چه هستند؟
پایان هستي خواهد آمد ولي نه به خاطر فعالیت آتشفشانی یا برخورد های شهابسنگی یا خرده ستاره ای که به زمین برخورد کند(آنطور که ناسا ادعا می کند).
جهان به خاطر از دست دادن توده و چگالی خودش از میان می رود.
نقل قول شده از ویدیوی زیر(درستی ونادرستی مطلب بر عهده تهیه کننده ویدیو است)
https://www.youtube.com/watch…
(جهانی ناپایدار که در هر لحظه خود می آید و می رود و پایدار نیست. و این شاید انسان متفکر را به یاد حضور همزمان ماده وضد ماده، مثلا الکترون و پوزیترون و ... بیندازد!
وجود جهان اعتباری و نه حقیقی است. مرزی بین خدا و جهان نیست بلکه جهان و کیهان، در برابر خدای سبحان، عدمی با قابلیت وجود است و ساخته تفکر و اندیشه ماست و وجود حقیقی ندارد. ماییم که با شناخت خود، جهان را می آفرینیم و نه آنکه جهانی حقیقی را مشاهده کنیم. و اگر جور دیگری می اندیشیدیم جهان ما متفاوت بود.(برای بررسی بیشتر، به فصل ششم کتاب توهم بی خدایی نوشته احمد الحسن، مراجعه شود
www.almahdyoon.co/doa.html)
جهان مادی ای که پایدار و باقی نیست!
اکنون به مبحث سفیدچاله میپردازیم:
سفید
چا
له ها چه هستند؟
سفیدچاله در نسبیت عام، یک منطقه فرضی درفضا-زمان است که امکان ورود ندارد، اما ماده و نور میتوانند از آن خارج شوند. سفیدچالهها برعکس سیاهچاله هستند که ماده و نور اطراف، میتواند وارد آن شود اما حتی نور، امکان گریز ندارد.
سفید چاله، عکس زمانی و نظری سیاهچاله است. افق رویداد سیاهچاله، ماده را جذب میکند؛ در حالی که افق رویداد سفیدچاله ماده را پرتاب میکند؛ هر چند خود سفیدچاله ماده را به سوی خود، جذب میکند. تفاوت اصلی بین دو نوع چاله فضایی، در رفتار افق رویداد نهفته است.
(برای ایجاد یک سفید چاله، باید یک جرم به صورت شدیدی فشرده شود و هسته های آن به یکدیگر نزدیک شده و به انباشت یک فضای کوانتمی مادی در اطراف خود منجر شود. برای رسیدن به این هدف، تراکم این جرم باید به صورتی باشد که مرکز این جرم سنگین خالی شده و فضای لازم برای انباشت فضای کوانتمی در آن ایجاد شود.
با این روش فضای اطراف جرم را فضای مادیدر برگرفته و در صورتی- که ذره ای به آن نزدیک شود- با توجه به تراکم فضا در مرکز این جرم، ذرات از این جرم دور شده و یک نیروی دافعه توسط جرم، اعمال می شود.
سفید چاله ها نیز مانند سیاهچاله ها دارای نمونه های کوچکتری می باشند. الکترون ها نمونه هایی از یک سفید چاله کوچک هستند. الکترونها یک جرم فشرده شده با مرکز خالی می باشند که فضای خالی داخل الکترون از یک فضای کوانتمی غیرمادی انباشته شده است و در لایه بیرونی آن از یک فضای کوانتمی مادی، اشباع شده است و این موضوع، سبب دفع الکترون ها از یکدیگر و جذب توسط پروتون ها- که نمونه هایی از یک میکروسیاهچاله می باشند- است.)
https://www.cloob.com/u/zistshenas/14415388
افق رویداد مخصوص به سیاهچاله، همه ذرات موجود در موادی را- که با آن برخورد دارد- می بلعد در حالی که همه ذرات از افق رویداد مربوط به سفیدچاله، دور میشوند؛ به طوری که هیچ چیزی نمیتواند از افق رویداد رد شود.
در حالت سفیدچاله، وقتی چاله منهدم شود، حرکت ماده، متوقف و پراکنده میشود.
با به کار بردن مکانیک کوانتوم، استیفن هاوکینگ استدلال آورد که سیاهچاله، اشعه هاوکینگ را منتشر میکند و میتواند توازن حرارتی، برقرار کند و این توازن در برعکس شدن زمان، ثابت باقی میماند.
از این رو مغایر و مخالف حالت سیاهچاله- که در توازن حرارتی وجود دارد- سفید چاله است که در حالت توازن حرارتی است. یعنی چاله؛ چه سفید باشد چه سیاه، خود آن چیز است. مفهوم سفید چاله، بخشی از راه حل خلا در معادله های میدان اینشتاین است که برای توصیف کرمچاله شوارتزشیلد به کار میرود؛ به گونه ای که یکی از گوشه های کرم چاله، سیاهچاله ای است که ماده را به سوی خود میکشد و در انتهای دیگر آن، سفید چاله قرار دارد و این قسمت، دائما ماده صادر میکند.
کرمچاله های شوارتزشیلد، پایدار نیستند و بلافاصله پس از تشکیل، از میان میرود.
و نیز کرمچاله ها فقط به عنوان راه حلی برای میدان های اینشتاین در خلا، به کار میرود و این جایی است که هیچ ماده ای یافت نمیشود تا با چاله، واکنش نشان دهد.
سیاهچاله های حقیقی در جریان تخریب ستارگان ایجاد میشود ولی سفیدچاله ها از ماده، دور میشود؛ از این رو امکان ندارد در اتصال با سیاهچاله ها باشد زیرا وجود ماده، باعث متلاشی شدن سیاهچاله، می شود.
سفیدچاله ها امروز فقط به عنوان مفهومی نظری در سطح بالا مطرح میباشد. و هیچ کس نتوانسته است آن را رصد کند. گروهی از دانشمندان، سفید چاله ها را بخشی از مفهومی میدانند که با عنوان کیهان زاینده و بارور، شناخته میشود.
منبع ناسا
https://nasainarabic.net/r/a/1037
افق رویداد، بعد معینی از سیاهچاله است که هیچ چیزی نمی تواند از این افق، رهایی یابد علاوه بر آن، هیچ چیزی نمی تواند از ذره ای ممانعت کند به تکینگی ای برخورد نکند- که در دوره ای بسیار کوتاه بعد از ورود ذره از طریق افق پیدا میشود و بر اساس این اصل، افق رویداد عبارت است از نقطه ای بدون بازگشت...
B-day
https://invalid.invalid/…/artic…/view/what-is-a-white-whole…
@salmanfatemi
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031