منبع هوشیاری کجاست؟ قسمت چهاردهم
غرور همه چیز دانی انسان امروز، معضل بزرگی در ارزیابی بسیاری از ناشناخته ها و شگفتی ها و و چالش بزرگ زدودن صورت مساله به جای پاسخ دادن به آن است.
مدارک برای انتقال؟....
مدرک معتبری- که از تئوری انتقال عصبی حمایت کند- اندک است ولی ما با پدیده های مضاعفی مواجه هستیم که حداقل با چنین تئوری، سازگاراست.
نه! من درمورد ادعاهایی که سال ها افرادی در مورد تلپاتی، تجربیات بیرون از بدن و ارتباط با مردگان داشته اند سخن نمی گویم. چنین مدارکی نیست ولی مدارک معتبر دیگر دشوار است کنار گذاشته شود. وقتی من دانشجوی هاروارد بودم متوجه صدای گشتی عجیب در اتوبان نزدیک مدرسه شدم
دوریس این صداها را سالها شنیده بود او امیدوار بود کسی را در مرکز روانپزشکی ویلیام جیمز پیدا کند تا بتواند به پایان این صداها کمک نماید چون باعث آزار او شده بود. من به او نگفته بودم هاروارد برنامه ی بالینی روانپزشکی ندارد و من در حال انجام پژوهش رفتاری بر کبوترها هستم. اگر صداها در آنجا به او ارسال میشد این یک دردسر و مزاحمت جدی بود. وقتی درک درونی می رود مردم می توانند بسیار با توهمات، دیدهای عجیب و به هم خوردن حقیقت، درگیر شوند و کار به بستری بکشد. دوریس بارها بستری شده بود. ولی آیا دوریس متفاوت از بقیه ی ماست؟
پس از همه اینها، حتی سالمترین ما بارها در هر شب توهم میزند و ما آن را رویا دیدن مینامیم.(به کار بردن اصطلاح توهم در مورد رویا، البته فقط محدود به اپشتین آمریکایی نیست. این تصور که منبع درک ما صرفا از جهان مادی است، تصوری رایج حتی در میان افرادی است که ادعایمذهبی بودنمیکنند. بارها شده که افراد مذهبی بر رویاها و کشوفات دیگران، انگ توهم و تخیل زده اند و دین دیگران را، دین رویا و توهم و تخیل خوانده اند و امروز هم از این مذهبیون، کم نیستند. ولی حداقل کسی مانند اپشتین این برتری را ممکن است داشته باشد که این توهمات را حقیقی میداند و این احتمال را مطرح میکند که انتقال از جهانی فراتر به وجود ما باشد.
در مورد فردی که حقیقتا از نظر روان شناسی و روان پزشکی، روان پریشومجنون به حساب می آید، این مشاهدات روانپریشانه حتما به معنی نادرستی همه ی آن چیزهایی که او می بیند نمیباشد. نهایت چیزی که می توانیم درمورد بسیاری از مشاهدات او بیان کنیم، کم شدن قابلیت فیلترینگ و مهار مغز بیمار او است.
بخش بزرگی از اطلاعاتی که اطراف ما است و مورد نیاز ما نمی باشد، در نتیجه ی مغز سالم به عنوان ابزاری تکاملی و پیشرفته- که طی چند میلیون سال، قابلیت زدودن اطلاعات بی فایده برای زندگی ما را به دست آورده است- زدوده میشود. بنابراین کاملا مورد انتظار است، در کم شدن سلامت مغز، بخش بزرگی از این قدرت فیلترسازی از دست برود و انسان با حقایقی مواجه شود که هیچ فایده و سود مادی برای او ندارد و حتی کیفیت زندگی او را کاهش دهد.
غرور همه چیز دانی انسان امروز، معضل بزرگی در ارزیابی بسیاری از ناشناخته ها و شگفتی ها و و چالش بزرگ زدودن صورت مساله به جای پاسخ دادن به آن است. برای بررسی بیشتر نقش مغز در فیلتر کردن بخش بزرگی از اطلاعات و رویاها در انسان، توصیه می شود به مقااله ی شلیک فراموشی در همین کانال، مراجعه شود.)
و ما همه حداقل دو تجربه ی کاملا به هر ریخته در هر روز به نام شرایط قبل از به خواب رفتن داریم و این حالت بین خوابیدن و بیداری است. من گاهی فیلم های طولانی به خوبی فیلم هالیوود را در رویا دیده ام.
این محتواها از کجا می آید؟
و چرا ما کنترل کمی بر آن داریم؟ در سال های اخیر پژوهشگران به چیزی که آنها شفافیت متضاد یا حتی شفافیت پایانی نامگذاری کرده اند پرداخته اند. این نام ها به چیزی برمیگردد که برخی از ما آن را به عنوان آخرین هورا می دانیم. انفجار شفافیت ذهنی- که گاهی اندکی قبل از اینکه مردم بمیرند- رخ میدهد. برای بیش از دو قرن مجله های پزشکی گزارش هایی از افراد با ارتباط مختل را گزارش کرده اند که هوشیاری آنها، ناگهان چند دقیقه قبل از آنکه بمیرند، شفاف و خوب می شود. موارد معتبری هست که مردمی با دمانس و آلزایمر شدید و اسکیزوفرنی و حتی آسیب شدید به مغز- که سالها نمیتوانستند صحبت کنند یا نزدیکان خود را بشناسند- ناگهان زندگی خود را پیدا کرده اند و به طور طبیعی سخن گفته اند.
در مطالعه ی 2020 که مشاهدات 124 پرستار افراد دمانسی را خلاصه کرد نتیجه گیری نمود بیش از 80 % این موارد بهبود ناگهانی با بازگشت به حافظه، توجه و توانایی تکلم سودمند به وسیله ی مشاهده گران دوره ی شفاف، گزارش شده است و اکثریت این بیماران چند ساعت یا چند روز بعد، مرده اند. دوره های شفافیت معمولا نیم تا یک ساعت طول می کشد....
برخی گزارش های تاریخی دوره های شفاف، واقعا عجیب هستند. این یک گزارش از زیست شناس آلمانی میکاییل ناهم و همکاران او در سال 2012 است: در موردی که در سال 1822 منتشر شد، پسری در سن 16 سالگی روی میخ، فرود آمد. میخ، پیشانی او را سوراخ کرد و او به تدریج دچار سردرد و اختلال ذهنی شد. در سن 17 سالگی، درد مزمن پیدا کرد و به تدریج حافظه خود را از دست داد. 18 روز در بیمارستان ماند. در صبح روز نوزدهم ناگهان تخت خود را رها کرد بسیار هوشیار به نظر می رسید و ادعا کرد از همه ی دردها رها شده است و سالم است؛ یک ربع بعد که پزشک از او دور شد یسمار بیهوش گردید و مرد. قسمت جلویی مغز دارای دو بافت کیسه ی پر از چرک بود.
اگر مغز پرداشگر اطلاعات دارای خودSELF است چگونه ما این بازگشت ناگهانی شفاف را وقتی مغز شدیدا آسیب دیده است توجیه میکنیم؟
با ما همراه باشید
اصل مقاله از روبرت آپشتین روانشناس و روانپزشک آمریکایی دانشگاه هاروارد، برخی توضیحات دکتر سلمان فاطمی نورولوژیست
https://www.discovermagazine.com/mind/your-brain-is-not-a-computer-it-is-a-transducer
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031