ابتدای حرکت صعودی، درک نقص خویش است و این درک، به هیچ مرتبه ی شناختی، محدود نمیشود.
هر چقدر هم در مسیر شناخت، بالا بروی، حرکت در مسیر ارتقا یعنی، نقص خود را بشناسی وگرنه هر اندازه هم بالا باشی، درجا زده ای!
شناخت و معرفت از روی دگرگونی ها و تمایزها:
صفحه ی روشن برای آنکه دیده شود لازم است در نگاه ناظر، با متضاد نور یعنی تاریکی، دارای حدود و شخصیت و هویت شود وگرنه ناظری که فقط بر نور صفحه بدون هیچ مرز و حدود، نگریسته باشد در حقیقت، چیزی ندیده است و تفاوتی غیر از نور، برایش قابل تصور نیست.
صفحه ی پر از نور، با نقطه ی روی آن و یا مرزها و حدود صفحه- که فاقد نور و یا دارای نوری کمتر از صفحه است- شناخته میشود و در هر حرکت به سوی نور مطلق، گاهی لازم است بیننده و ناظر، از نور برگردد و نگاهی بر سیاهی داشته باشد تا بتواند نور را در سایه ی تاریکی ببیند و تلاش کند، آن سیاهی را کوچک کند.
ارتقای شناختی و معرفتی: شناخت و ارتقای شناختی، نیازمند درک سیاهی در صفحه است و بدون درک این تضادها و تفاوت ها، اساسا ممکن است درکی و در نتیجه ارتقایی صورت نگیرد؛ مانند ناظری در یک مجموعه که همه ی اجزای مجموعه و از جمله ناظر، با یک سرعت در حرکتند.
در چنین مجموعه ممکن است حرکت و تحول موجود در مجموعه، درک نشود.
سلول های عصبی به تحول، پاسخ نشان میدهد وگرنه تحریک مداوم از طریق محرک های پی در پی، حساسیت سلولهای عصبی را کم میکند.(عادت یا خستگی پذیری fatiguability)
حالت خستگی پذیری در تحریک مداوم سلولهای حساس حسی ایجاد می شود و سبب میشود، سلول عصبی به شرایط موجود عادت کند و از حساسیت آن کاسته شود. از خاصیت fatiguability در درمان برخی بیماری های سلول های حسی محیطی مانند سرگیجه های محیطی و یا درمان برخی دردهای مداوم استفاده میشود.
درجا زدن، عامل ارتقا نیست:
آنان که در مسیر به سوی ارتقای معرفتی یا نور، از موقعیت فعلی خود یا نقطه ی سیاه خود، غافلند یا با غروری زشت، از نمایش آن نقطه، میترسند و می هراسانند و هشدار میدهند و با وجود همه ی کمبودها و فضیحت ها میخواهند از همه چیز، به عنوان روشنایی و پیشرفت تعبیر کنند، در ابتدای سقوطند؛ در اینجا مهم نیست چقدر بالا باشی، همین که بر بالا- که منبع نور است- نگاه نکنی و به موقعیت خود راضی شوی و توقف و درجا زدن را بر حرکت بر گزینی، برای درجا زدن و دور شدن تو از فطرت سالم انسانی، کافی است.
برخی توصیه ها در مسیر ارتقای معرفتی:
۱- صفحه ای را باز کن که نقطه ای سیاه بر آن است و به این نقطه توجه کن. با محدود کردن نگاه خود، صفحه ای را باز نکن که نقطه ی سیاه روی آن را نمی بینی؛ زیرا در صفحه ی بدون تضادها و پر از نور، اندام های حسی دچار عادت میشود و به عنوان ناظر هوشمند، اساسا قادر به درک نور آن هم نیستی. عادت، مانع از شناخت است. حتی اگر عادت به نور و روشنایی باشد
۲- چشم ها را باز کن ولی نه فقط بر نور بلکه به آن نقطه های سیاه و نادانی هایی بیندیش که همیشه در پس نگاه به ظاهر روشن، خواهد بود؛ چیز مطلقی در جهان نیست. بر نور موجود در هر تاریکی و تاریکی موجود در هر نور، فکر کن و این، خاکستری دیدن مخلوقات و آنچه پیرامون ماست به جای سیاه و سفید دیدن آنها، ابتدای حرکت به سوی توحید و نور مطلق است.
آیا این حرکت در میان سیاهی همراه با نور و در میان نور همراه با سیاهی، در حدی پایان مییابد؟
هر جوانه در درون ظرفی دربسته و دارای شکاف، با وجود وسعت زیاد تاریکی درون جعبه، به سوی شکاف و نور اندک، میگریزد و پس از بیرون آمدن از جعبه اگر در جنگلی پر از درخت، محصور باشد رشد میکند تا از حصار درختان اطراف خود بیرون بیاید و نور را مستقیم دریافت کند؛ یعنی در این مورد، شکاف روی جعبه ی دربسته، در بیرون جعبه، بر سطح جنگل یا اتاقی بزرگتر(حصار درختان یا دیوار اطراف) قرار میگیرد و این فرایند ادامه می یابد. این حرکت و رشد مداوم به شرطی است که موجود زنده بر شکاف و یا کلیدی که شکاف را باز میکند توجه کند. عادت به تاریکی با وجود وسعتش و گشتن به دنبال شکلی از حیات در آن، ناظر را از حرکت به سوی شکاف و یا کلیدی- که شکاف را باز می نماید- منع می کند.
عادت به تاریکی، گاهی سبب میشود تاریکی، نور تصور شود و ناظر با نادیده گرفتن کاف اندک نور، پنجره ای به سوی نور باز نکند بلکه گاهی آن را ببندد. عادت به تاریکی، از ظلمت درون جعبه، در نگاه ناظر، صفحه ی نور میسازد و از نور درون جعبه، نقطه ی تاریک
آنچه برای رشد باشد کرد:
ولی آنچه خواسته شده است برعکس این است. همه ی ظلمت های توهمی را نقطه ای بر صفحه ای روشن ببین ولی به نقطه، عادت نکن؛ بلکه صفحه ی روشن را در سایه ی تاریکی نقطه، ببین.
توهم وجود(تو فقط می توانی از جایی که هستی، یعنی از توهم شروع کنی.)
این را به خاطر بسپار.
فقط رهایی از توهم می تواند شما را برای قدم بعدی آماده کند. در واقع، اگر تمام تصورات نادرست خود را در مورد زندگیای که تاکنون داشتهای و اینکه چه کسی هستی، از دست دادهای، تقریباً به نیمه ی راه رسیدهای!
اولین قدم، تشخیص گزافه های وجود خودت هست.
مرحله ی دوم، به طور خودکار انجام می شود و تو حقیقت را همانطور که واقعا هست تشخیص خواهی داد.
حقیقت را از ابتدا نمی توان فهمید. تو با تشخیص اینکه چه چیزی اشتباه و چه چیزی گزافه است شروع می کنی.
تو فقط می توانی از جایی که هستی یعنی از توهم، شروع کنی.(نجیب قلال پژوهشگر هوشیاری و فیزیک کوانتوم از کشور تونس)
برخی توضیحات دکتر سلمان فاطمی نورولوژیست در اصفهان- ایران
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031