از آغاز خلقت تا نگاه انسان و از نگاه انسان تا بی نهایت
سفرنامه سفر به تیلا کنار سلمان شهر، جنگلهای دال خانی، جنت رودبار در رامسر و فیلبند مازندران
ای گرداننده دلها و چشمها! ای دگرگون کننده نیرو و احوال! ای تدبیر کننده شب و روز!
حال ما را به سوی بهترین حال بگردان!
مسافری- که بر دامنه کوهی بلند، بالا می رود- در سیر حرکتش، هر چه بالا برود، با نگاهی بازتر می تواند به زیر بنگرد. اگر سفرش در بهار باشد در پایین کوه، درختان و زمین، سبز است و هر چه بالا می رود، میزان سبزی کم می شود. در فصل بعدی یعنی تابستان ممکن است تا قله کوه، سرسبز باشد.
باز در پاییز، مرگ زمستانی، در مناطق مرتفع سریعتر شروع می شود و کم کم در مناطق گرم تر و پایین تر، برگ سبز درختان به سوی زردی و مرگ می رود.
مرگ زمستانی هم در مناطق مرتفع تر و بالاتر زودتر شروع می شود. در مناطق مرتفع کوهستان شاید درختان بیش از دو ماه، برگ سبز نداشته باشند و حتی ممکن است انتخاب طبیعی، سبب شود برخی درختان مناطق گرمسیری در مناطق سردسیر، اصلا قابلیت حیات پیدا نکنند. و حیات به شکل دیگری به صورت درختان بی گل تکامل نیافته، مانند کاج منحصر شود.
گاهی در مناطق بالاتر، بالاتر از ابرهای باران زا، اصلا درخت و سرسبزی ای وجود ندارد!
آیا در بالای کوهستان در ابتدای بهار و یا بالای کوههای سر به فلک کشيده، و بالای ابرهای باران زا حیاتی نیست؟!!
قطعا در ابتدای بهار، حیات درون درختان بی برگ، جریان دارد ولی شاید چشم ما- که فقط بر برگ و شاخه سبز می نگرد- این حیات را نبیند.
ولی اگر به عمق ریشه و ساقه درخت بنگریم جریان مواد غذایی و آب را درون آن می بینیم. و همین درختان- که امروز آنها را بدون حیات مي بينيم- فردا که هوا گرمتر شود، شاخه و برگ مي دهد و جلوه های حیات در آن نمایان می شود.
در حرکت به سوی بالا، شاید مناطق بالایی آن، در نظر ما بی برگ و حیات بنمایاند ولی بی حيات نيست و زندگی به شکلی دیگر در آن، جریان دارد.
بالاتر از اینها، در همه عناصری- که در زمين و آب می بینیم- جنبش و تکاپویی در اجزای اتم در جریان است که اصلا هیچ شباهتی به سنگ ها و خاک ساکن جلوی چشمان ما ندارد. اگر به سوي عمق ذرات موجودات ساکن و بی حرکت برویم می بینیم که الکترون ها با سرعت بسیار در حال حرکتند. اين حرکت و جنبش وقتی ماده روبروی ما آب باشد و در سرازیری قرار بگيرد، قابل مشاهده است ولی وقتی با جامداتي مانند کوه یا سنگ مواجهيم، آن را نمی توان دید.
کوه، در سطح ریزتر از نگاه ما دارای جنبش و تکاپو است و نيروهايي شگفت انگیز و قدرتمند در درون اجزای خود دارد ولی ما در نگاه درشت بین و غیر لطيفمان آنها را نمی بینیم و به سادگی از کنارش می گذريم! گاهی برای دیدن حیات لازم است، درختان پر برگ شوند و هر شاخه، دهها برگ سبز بدهد و در غیر این صورت حتی اگر درخت و چند شاخه باشد حیات آن را نمی بینیم. گاهی برای دیدن نگاه های خرد، لازم است، کثرت زیاد شود تا حیات درک شود، ولی اگر دید، عمیق تر شود، اصلا نیاز به این کثرت نیست.
نگاه ما در سیر صعود به بالا گاهی محدود مي شود زيرا درکی است که عادت به دامنه های پر آب و سر سبز دارد و محدود است ولی اگر از آن بالا، نگاهی دوباره بر پایین کنیم می بينيم چه سرزمین سبز و خرم و پر آب و زنده ای ساخته شده است؛ نه به آن معنی- که در قسمتهای بالاتر، حیات و جنبش نیست- بلکه به آن معنی است که نگاه ما در ظرفی محدود مي شود و نمی توانیم حیات را در بیرون آن قسمت ببینیم!
این تفاوت در درک حیات موجود، محدود به ارتفاعات مختلف در فصول گوناگون نیست. در گوشه و کنار زمین این تفاوت وجود دارد مثلا اگر کناره دریای خزر را با کویر میانی ایران مقایسه کنیم، در نظر اکثریت مردم، حیات موجود در اطراف دریای خزر بسیار برجسته تر از کویر میانی ایران است. باز در اینجا این محدودیت در ابعاد نگاه ماست که سبب میشود نتوانیم حیات را در جاهایی ببینیم و آن را در جای دیگری برجسته تر می بینیم.
بله اگر در جنگلی کوهستانی بالا برویم، در دامنه های پایین برگهای خوش سیمای درختان را می بینیم ولی اگر قدری بالاتر برویم برگهای خرم درختان در ابری که به صورت مه همه درختان را پوشانده است، گم میشود، شاید کسی اگر نگاهش همیشه و از ابتدا در این مه بوده باشد با پایین آمدن از کوه تصور کند، دامنه ی پایین تر، حیات بیشتر و خرمی سبزتری دارد ولی باید توجه شود که حیات دامنه های پایین، از همان ابری است که درختان دامنه های بالاتر را در بر می گیرد و اگر ابر نبود، سبزی و خرمی ای در دامنه های پایین تصور نمی شد.
در بالاي کوههای پر برف، هم حیات هست حتی حیات آنجا منشأ حیات در قسمتهای پائین تر است ولی نگاه ظاهر بین، ممکن است نتواند حیات را در آنجا ببیند و نهایتا در قله کوه به نقطه ای می رسیم که شايد در مقایسه با دامنه، بسیار کوچک و خرد است و ذره ای بیش به حساب نمی آید
ولی همين نقطه است که به کوه، عظمت می بخشد و معنی کوه با قله آن، شناخته میشود.
و اگر بارش باراني باشد اول، قله کوه باران می گیرد. ولی همین نقطه برف خیز و بلند، بدون وجود دامنه ایی- که با باران سرازیر شده از قله سیراب شود- جلوه اي ندارد.
نقطه تنها، در کنار نقاط متعدد پائین تر است که حروفی مانند نون و باء را میسازد و جمله و کلمه ساخته می شود؛ وگرنه نقطه بی ظرف، معنایی را نمي رساند.
نقطه، وقتی صاحب معنی میشود که ظرف مناسبی برای خود داشته باشد و این ظروف مناسب، بتوانند مشتقات نقطه را درون خود بپرورانند و تا این ظرف نباشد، نقطه، بی معنى است و بیشتر شبیه صفر است!
نگاه ما و میزان لطافت و عمقش، تعیین کننده حیات، در گسترده موجودات است.
میتوان با نگاهی کوتاه و مادی، حیات را از همه موجودات عالم ساقط کرد و فقط خود و هم گونه ها و هم سطح هاي خود را زنده شمرد و میتوان با نگاهی عمیق تر و لطیفتر براي موجودات عالم، حیات و هوش تعريف کرد و این بستگی به خود ما دارد.
تا پایین کوهيم در ابتدای بهار، دامنه های بالاتر کوه، زیبا و سبز نیست و اندکند کسانی که از دیدن شاخه های خشک و بی آب آن دامنه ها لذت می برند ولی اگر محدودیت زمان را از آن دامنه ها برداریم و آن دامنه ها را در فصل تابستان ببینم، آنها هم پر برگ و نشاط است زیرا آنها در فصل تابستان خرم مي شوند.
کسانی هستند که دامنه های بالاتر را نه تنها مرده و بی حاصل نمی پندارند بلکه آنها را منشأ حیات در دامنه های پائین تر می بینند.
توجه و دیدن حیات قله کوه، کار آسانی نیست کسی که دامنه های پائین تر کوه، چشمانش را پر کرده است، درک حیات قله بی حاصل کوه، برایش آسان نيست و حتی گاهی در برخی فصول، ممکن است مقام خود را هم درک نکند.
پس همه این تصورات، محدود به میزان درک و حس ماست شاید اگر یک فرد نابینا وارد هر دوی این مناطق شود، اساسا درک متفاوتی از دو منطقه نداشته باشد و ماییم که با توجه به میزان درک، جهانی را در جلوی خود می آفرینیم.
آفرینش جهان، محدود به درک امروز ما نیست و خیلی احتمال دارد در آینده، نسلهای بعد، چیزهایی را ببینند که امروز برای ما اصلا قابل درک و فهم نیست.
شاید به همین علت باشد که اولیای خدا در زمانهایی- که قابلیتهای لازم برای درکشان نبوده است- اصلا دیده نشده اند. آنها بوده اند و لطفشان شامل حال همه بوده است ولی درکی نبوده است تا آنها را ببیند و سرگرم بازی های کودکانه خودش بوده است.
نگاه های خرد، نمي تواند وجود گرم او را دریابد هرچند بوده است و خواهد بود.
ولی روزي که چشم ها بازتر شود و درک ها بالا رود ، وجود و دست یتیم پرور دوستان خدا حس خواهد شد.
درک گرمای محبت آنها، باز درجات مختلفی دارد، گرمای وجودشان بسیار است و حدی ندارد ولی درک ماست که آنها را محدود می کند و ما آنها را در حد ظرف خود می بینيم.
پس اینکه جهان را محدود به درک های ناقص امروز خود کنیم چیزی جز خود بزرگ بینی و تکبر و گونه پرستی نیست.( توصیه میشود مباحث مربوط به حس و ادراک که در پنج قسمت در این کانال تهیه شد، مطالعه گردد.)
در راه پر فراز و نشیب صعود که در مراحلی از آن، نگاه محدود، مراحل بالاتر را کمتر سبز و با خرمی کمتر می بیند و حتی ممکن است خودش را به خاطر دید محدود، خرمتر و سبزتر و زنده تر از مراحل بالاتر ببیند، خیلی باید محتاط بود.
داستان حیرت پیامبر خدا موسی کلیم الله ع، در همراهی با بنده ای از بندگان خدا و دخالت های بیجای پیامبر خدا در مواجهه با او، برای همه کسانی- که خود را ولی شناس و عالم شناس می دانند- درس های بسیار دارد.
موسی ع با آن همه شوق و عاشقی در راه رسیدن به معلم، شکست می خورد نه به خاطر آنکه شوقش کم می شود یا گناهکار است بلکه به آن علت که درکش محدود است و در بهار رسیدن به فردی که منتظرش بود، جوانه های حیات او را ندید و به برگ های سبز وجود خودش اکتفا کرد و در مه ابرهای تو در توی آن بنده صالح، جز غباری ندید و ندید که اگر سبزی و خرمی درخت موسی ع،، پا گرفته است به خاطر بارش آن ابری است که امروز پایین آمده است و همه جا را گرفته است.
اگر پیامبر خدا موسی ع چنین خطائی می کند، دیگر انسانها- که نه آن اشتیاق و عشق موسی ع به آموختن را دارند و نه به آنها وحی می شود- باید بیشتر حساس باشند که مبادا گرفتار این خطا شوند.
از سوی دیگر باید توجه داشت آنهایی که در ارتقای انسانیت به مراتب بالا رسیده اند، در مراتب بالای خودشان به وسیله خیلی ها درک نمي شوند و افراد بسیاری آنها را خشک و بی حاصل مي پندارند و اگر نگاه پر کرم آنها به رغم ناشناس بودن، نباشد هیچ ارتباطی بین آنها و زیر دستان، بر قرار نمی شود. اگر فیض و کرم این ناشناسان بر زیر دستان نباشد، نه درختی میروید و نه رودخانه ای جاری می شود و همه چیز خواهد خشکید و خود دامنه های بلند هم درک نخواهد شد.
(آیا اشیاء را میبینیم یا آنها را با مشاه
ده، می آفرینیم؟
وقتی از مکانیک کوانتوم سخن میگوییم، از هستی دیگر یا قصه خیالی علمی سخن نمیگوییم؛ بلکه از جسم های خودمان و همه چیز در اطرافمان سخن میگوییم و اجسام ما و هر چه در اطراف ماست، از ذرات کوانتومی تشکیل شده است که قوانین شگفت انگیز فیزیک کوانتوم، در برابر مدارک کلاسیک در مورد آن، حاکم است و قوانین مکانیک کوانتوم، با تجربه ثابت شده است .....
محور مکانیک کوانتوم، حول این مسئله میماند که واقعیت، آن چیزی است که آن را با مشاهده ثبت میکنیم یا اینگونه نقل میکند که واقعیت، انگاه به عنوان واقعیت شناخته میشود که آن را مشاهده کنیم؛ یعنی مشاهده ماست که آن را به عنوان واقعیت، مشخص میکند و آن را از دایره احتمال خارج میسازد.
این مسئله در برابر مدارک انسانی فراوان در این عالم، بسیار غریب مینماید زیرا معنایش این است که ما حتی گذشته را با مشاهده آن، تشخیص میدهیم.
برای این کلام در حدود زندگی امروزی ما معنایی متصور نیست زیرا ما حداقل آنگونه که معتقدیم فقط آنچه را- که حاضر است- میبینیم.
ولی بر مبنای مشاهدات از هستی، ما پرتوهایی از هستی گذشته را مییابیم و آنها شعاع های(فوتون های)جدا شده از انفجار بزرگ با درجه حرارت 2.73 کلوین است و عمر این شعاع ها، تقریبا به 13.7 میلیارد سال قبل، میرسد؛ یعنی اینکه ما فقط گذشته را مشاهده نمیکنیم بلکه در عالمی که در آنیم، ابتدای زمان را هم میبینیم و ما شاهد دورترین نقطه در محور زمانیم.
آزمون ذهنی دوشکاف تاخیری، اخیرا توسط جان ویلر مطرح شده است ....
بررسی بیشتر: فصل ششم کتاب توهم بی خدایی نوشته احمد الحسن.)
www.almahdyoon.co
@salmanfatemi👇👇
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031