منبع هوشیاری کجاست؟ قسمت دوازدهم
هوشیاری کنونی ما بخشی از هوشیاری، در ظرف نیاز امروز ما است.
و شناخت کنونی- که با محصول تکاملی مغز ایجاد میشود- پاره ای از شناختی است که امروز در کیهان مادی، مورد نیاز بسیاری از ما نیست.
روبرت آپشتاین میگوید: خیلی ساده، مغز وسیله ذخیره نیست!! بلکه حقیقتی فوق العاده برای اطمینان است ولی نه به این علت که اطلاعات را ذخیره یا پردازش میکند. طی قرن ها ابهام کاملی وجود داشته است که هوش انسان از کجا آمده است. مردم از یک استعاره بعد از دیگری برای توضیح توانایی های فوق العاده ی ما استفاده کرده اند. اینها البته از استعاره ها و نشانه های یزدانی از چند هزار سال قبل شروع میشود و به پیش میرود.(روبرت ایپشتین روانشناس پژوهشی در موسسه ی آمریکایی پژوهش رفتار و تکنولوژی در کالیفرنیا است. او مدرک خود را از دانشگاه هاروارد گرفته است و مدیر اصلی مجله ی روانشناسی امروز است. حدود 15 کتاب و 300 مقاله در موضوعات مختلف در علوم رفتاری دارد.)
(مغز تو یک کامپیوتر نیست؛ بلکه یک منتقل کننده ی نیرو است! تئوری جدید که مغز چگونه کار میکند یعنی تئوری انتقال نیروی عصبی، ممکن است هر آنچه در مورد هوشیاری و خود کیهان می دانیم دگرگون کند.) مقاله از رابرت اپشتین
بگذارید با مادری 95 ساله شروع کنیم. حافظه ی او غیر قابل اطمینان است ولی او هنوز هوشیار است؛ لطیفه تعریف میکند و بازی با ورق را یک نفره یا دونفره انجام میدهد. امروز من بعد از اینکه او هفت بازی را پی در پی برنده شد از بازی بیرون رفتم و این خاطره ی بسیار خوبی برای من بود. او به طور مداوم موسیقی گوش میدهد.
موسیقی ای که گوش میدهد موسیقی های تحریک کننده ای نیست که ما گوش می دهیم و نمی توانیم از ذهن خود بیرون کنیم؛ او به موسیقی های قدیمی گوش می دهد و سعی می کند در زمان گوش دادن آن را تکرار کند. او می گوید این صداها از همسایه ی طبقه ی پایین می آید و این حقیقت که دیگران نمی توانند این صدا را بشنوند او را آزار نمی دهد؛ اومی گوید شما باید شنوایی خودتان را دوباره چک کنید!
آنچه نگران هستم خود موسیقی نیست بلکه منبعی است که موسیقی از آن می آید؛ همانطور که به مادرم گفته بودم من راحت تر بودم اگر یک همسایه در طبقه ی پایینی بود. آیا مادربزرگ بار دیگر با یک دست ورق بازی کردن از موضوع رد می شود؟
این موسیقی های سنتی از کجا می آید؟ مادربزرگ من قبلا هرگز موسیقی نواخته است و نمیتواند موسیقی بنوازد. او میگوید: مهم نیست تو چقدر به حرف من توجه کنیدر موردی که بیان شد ما با اسراری مواجه شده ایم. برخی اینها را دیوانگی و جنون و یا ارتباط با ارواح می دانند. برخی دیگر از این تجربه ها واقعی هستند مانند رویاها یا کشوفات و یا توهمات و یا تجربه ی دژا وو= آشناپنداری و برخی موارد دیگر.
گروه تحقیق ما اخیرا 58 مورد از این تجربه را جمع کرده اند.
آیا ما در اسرار این تجربه ها خواهیم ماند یا راهی برای کنار زدن اسرار، وجود دارد؟
چگونه است اگر ارواح، رویاها و موسیقی مادر من بتواند با یک ایده ی ساده در مورد اینکه مغز چگونه کارمیکند توضیح داده شود؟
یک ایده ی ساده اینکه مغزمی تواند یک انتقال دهنده ی دو طرفه باشد!
آنچه ما را احاطه کرده است، انتقال است. چند اینچ آن طرف تر از کامپیوتر لپتاپ که من با آن تایپ میکنم یک میکروفون سنهایسر است و من با آن، با کسانی که با من ارتباط دارند تماس میگیرم. یک کابل سیاه و ضخیم از پشت میکروفون بیرون می آید و به صورت مارپیچی به بسته ی تبدیل کننده آنالوگ و دیجیتال می رود که از طریق کابل USB قرمز به کامپیوتر من متصل است. کامپیوتر من، بدون کابل با یک مسیریابrouter به اتاق دیگر مرتبط است و مسیریاب از طریق یک کابل تلفن است که از مسیریاب(روتر) به سوکت دیوار میرود و به AT&T- که فراهم کننده ی سرویس اینترنتی من است- مرتبط می شود. آن کابل منجر به ده ها نقطه ی ارتباطی دیگر می شود و از طریق آن، تظاهرات خام صدای من- پیش از آنکه شبیه چیزی شود که در نهایت شنیده میشود- میگذرد.
اگر من با برنامه ی رادیویی خاصی با شنونده، صحبت کنم تظاهرات صدای او از طریق ده ها نقطه ی انتقال در جهت دیگر از میکروفون او، عبور میکند تا آنکه در نهایت یک بلندگوی ظریف را در جوانه ی گوش من، فعال میکند که از طریق آن، من شبیه صدای او را میشنوم.
اگر ما همچنین از ویدیو برای ارتباط استفاده کنیم دوربین ها تصاویر را به صفحات می فرستند و این دوباره از طریق نقاط انتقالی زیادی است و دوباره در دو جهت است.
تظاهرات این تصاویر و صداها ممکن است فقط از طریق نقاط انتقالی چندگانه منتقل شوند؛ بلکه از هزاران مایل کابل مسی یا کابل های فیبر نوری بگذرد و ممکن است به ماهواره هایی فرستاده شود که هزاران مایل، بالاتر از زمین هستند و از آنجا به گیرنده های روی زمین انتقال یابد. مدت ها قبل، مسیرهایی مانند این می توانست در یک زمان، فقط یک گفتگو را با دیگر کفتگوها که در یک لحظه، فقط در یک جهت بر قرار می شود سازگار کند. ولی اکنون چنین مسیرهایی دو طرفه هستند و معمولا همزمان با هزاران گفتگوی متفاوت، پخش و تقسیم میشوند.
مهم اینکه وقتی همه چیز به آرامی کار میکند گفتگوی من با لندن به صورت یکپارچه است گویا ما درون یک اتاق هستیم! هرچند من 5500 مایل دور از لندن در سان دیگو هستم من نمیتوانم هیچ بازه ی زمانی بین تلاش های خود و پاسخ میزبان، پیدا کنم. این شکاف ها وجود دارد ولی بسیار کوتاهند به طوری که نه من و نه میزبان نمیتوانیم آن را حس کنیم.
در اینجا چه رخ می دهد؟
آیا صدای من حقیقتا 5500 مایل مسافرت میکند؟! واقعا نه. اگر تو مالک کاخی در قرن نوزدهم بودی شاید میتوانستی در درون یک لوله فریاد بزنی که مسیر مارپیچی خود را در درون خانه ی تو طی میکند و صدای تو را در همه ی مسیرها به محله ی خدمتکاران برساند. در این مورد، صدای تو واژه به واژه با هوای لوله، به مقصد منتقل میشود. ولی وقتی من از طریق یک میکروفون سخن می گویم الگوی امواج صدا که با تون من- یعنی الگوی مشخص غیر تصادفی موج های فشار هوا- ایجاد میشود به وسیله ی میکروفون، به الگوی مشابه فعالیت الکتریکی تبدیل می گردد.
هرچه میکروفون بهتر باشد به طور دقیق تری الگوی ابتدایی را دوتایی میکند وصدای من بیشتر مانند خود من در سمت دیگر، خواهد بود.
(در این بیانات از اپشتین، ما می بینیم انتقال، به شکل امواج و یا به شکل الکتریسیته و حتی تصویر، اساس بسیاری از اتفاقات و ادراکاتی است که در اطراف ما رخ میدهد.
از درک بینایی شروع کنیم: آنچه از طریق عدسی چشم، روی پرده ی شبکیه می افتد، عین واقعیت بیرونی نیست بلکه تصویری مجازی است. به همین ترتیب، آنچه از شبکیه به عصب بینایی منتقل میشود، خود تصویر مجازی نیست بلکه تحریک های الکتریکی است که در نتیجه برخورد سلول های حساس به نور در شبکیه با نور، به عنوان موج الکتریکی ایجاد می شود. به همین ترتیب، انتقال از یک عصب به عصب دیگر، عین خود پیام در عصب اول نیست بلکه تصویری الکتریکی است که به وسیله ی تحریک های شیمیایی پایانه ی عصب اول به عصب دوم انتقال می یابد....
این فرایند پی در پی انتقال، در بیشتر تجربیات و مشاهدات ما وجود دارد.
تصور وجود این انتقال، در بخشی از کیهان و عدم وجود آن در بخشی دیگر، تصوری مغرورانه است؛ به خصوص وقتی بدانیم بخش بزرگی از کیهان اطراف ما که حدود 90 درصد کیهان را در بر میگیرد، انرژی تاریک و ماده ی تاریکی است که دور از دسترس ماست. وجود یا عدم وجود انتقال و چگونگی انتقال این انرژی تاریک- که هنوز هویت آن نامشخص است- چیزی است که علم امروز راه زیادی برای رسیدن به آن خواهد داشت.
آنچه مشخص است اینکه تصویر دریافتی ما از جهان، خود واقعیت و حقیقت کیهان نیست بلکه ترجمه و تصویری است که در قالب ذهن ما(به عنوان ابزار تکاملی شناخت)شکل می گیرد و این شکلگیری، وابسته به نیاز ما است. انتقال تصویر حقیقت کیهان، به وسیله ی دستگاه های حسی و ادراکی ما فرایندی محدود و وابسته به ذهن و نگاه ما است. آنچه ما به عنوان موجود زنده بر زمین می بینیم، به ناچار لازم است توسط مغز، پردازش شود زیرا مغز، ابزار تکامل یافته ای است که طی ارتقای چند میلیون ساله قادر به ترجمه ی اطلاعات و به عبارتی انتقال آن به ما است.
ولی توجه کنیم، این فقط ابزاری تکاملی، برای سازگاری های موجود در کیهان مادی است. آنچه مغز می بیند، نتیجه ی نیازهای موجود زنده برای بقا در کیهان مادی است وگرنه آنچه مغز نمی بیند، بسیار فراتر و بیشتر است.
هوشیاری کنونی ما بخشی از هوشیاری، در ظرف نیاز امروز ما است.
و شناخت کنونی- که با محصول تکاملی مغز ایجاد میشود- پاره ای از شناختی است که امروز در کیهان مادی، مورد نیاز بسیاری از ما نیست.)
https://www.discovermagazine.com/mind/your-brain-is-not-a-computer-it-is-a-transducer
آدرس مطب : اصفهان ، خیابان آمادگاه ، روبروی داروخانه سپاهان ، مجتمع اطبا ، طبقه اول
تلفن : 32223328 - 031